یک پرستار

ولاگ های یه پرستار

Privated

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۸ بهمن ۰۳ ، ۱۸:۴۷ ۰ نظر

بازم یه پشت کنکوری شدم

درسته تا قبلا یه پرستار بودم، البته یه دانشجوی پرستاری...

ولی به هر حال الان یه پشت کنکوریم...

به زودی یه وبلاگ میزنم تا ولاگای کنکورمو اونجا بزارم...

واسم دعا کنین بچها

۰۴ آبان ۰۳ ، ۱۲:۵۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
اِلیو | Eliwe ‌‌‌‌‌‌

دانشجو بودن چطوره؟!

توی این تایپک قراره نظر یه ترمک رو راجب  زندگی دانشجویی بدونید!! واقعا دانشجو بودن خیلی باحاله یا همش بدختیه؟!!

روز اولی که وارد دانشگاه شدم ،حسی که داشتم مثل ورود یه مهاجر به یه کشور و یه فرهنگ جدید بود. از دودستگی و رقابت بین پسر و دخترا گرفته تا فاز عجیب اساتید حین درس دادن. واسم عجیب بود که استادا فقط میخوان چندتا رفرنس معرفی کنن و پاور پوینتاشونو تند تند ورق بزنند و یادگیری دانشجو فقط در ظاهر براشون مهمه!! و سیس عجیب انگلیسی استادا که یه نوع پرستیژ کاری و تز دادن بین دانشجوها برام حساب میشد.

موضوع عجیب دیگه ای که وجود داره پخش شدن اخبار بین دانشجوها هست، البته نه هر خبری!! بلکه اخبار خصوصی و روابط بین دختر و پسر مثل رل زدن و ... .

توی دانشگاه افرادی که مثل هم هستن توی سه هفته اول اکیپ هاشونو تشکیل میدن و تقریبا از بقیه جدا میشن!! مثلا افراد سیگاری یه اکیپ دارن، افراد خر خون یه اکیپ و ... ، و توی این مورد دختر و پسر بودن فرقی نداره.

توی دانشگاه سوال پرسیدن زیاد از استاد و تعریف و تمجید زیادی از اساتید یه برچسب زشت رو به طرف میچسبونه، البته شدت و نوع برخورد دانشجو ها با اون فرد نسبت به مدرسه بیشتر و نوین تره!

خب حالا بریم سراغ زندگی توی خوابگاه، یادم میاد قبل اینکه برم خوابگاه شوغ و ذوق زیادی واسه خوابگاه رفتن داشتم، ذهنتیم این بود همش با هم اتاقی هام خوشمو و فیلم ترسناک میبینمو و بازی های جمعی مثل پاسور و ... بازی میکنیم و یه کیف حال خاصی داره، ولی وقتی رفتم خوابگاه نظرم کلا عوض شد، توی خوابگاه یه جو عمومی حاکمه و چیزی به نام حریم خصوصی وجود نداره، کسی نمیتونه اعتراض کنه که چرا هم اتاقی هاش تا ساعت ۱۲ شب بیدارن و فردا باید ساعت ۶ و ۷ صبح بیدار شه بره کلاس!! حتی توی موارد ساده ای مثل فین کردن و دستشویی کردن هم راحت نیستی، امیدوارم عمق فاجعه رو درک کرده باشین.

بریم سراغ موضوع بعدی، سلف دانشگاه، غذاهای سلف دانشگاه گاهی وقتا  کیفیت عالی و رستورانی دارن و گاهی سوخته و بدمزه هستن، و بازم نمیتونی اعتراض کنی چون اعتراضاتت تاثیر زیادی نداره، یادم میاد یه بار که شام چلوکباب بود توی چلو کباب پر مرغ پیدا کردم که حالمو بهم زد و یه بار یکی از بچه ها بعد از خوردن غذای سلف توی باغچه کنار سلف بالا آورد!! پس نمیشه توی این مورد هم اظهار نظر کاملا مثبتی رو ارائه کرد و غذاهای سلف رو با غذاهای سالم خونگی مقایسه کرد.

این بود شرح حالی راجب زندگی دانشجویی یک دانشجوی رشته پرستاری، اگه شماهم فیدبک یا نظری رو راجب زندگی دانشجویی خودتون دارید خوشحال میشم با من و بقیه به اشتراک بزاریدش.

۰۱ آذر ۰۲ ، ۱۹:۰۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
اِلیو | Eliwe ‌‌‌‌‌‌

یه روز دانشجویی

امروز همچی عجیب تر از معمول بود، کلاسی که دیشب قرار شد به برنامه کلاسیمون اضافه بشه یکمی روی مخ همه بچه های کلاس رفته بود، چون این کلاس جدید با کلاسای بعضی از بچه ها در تداخل بود و از یه طرف بعضی از بچه های شهرستان های دور از جمله خود من منتظر بودیم تا تک کلاس سه شنبمون تموم شه و بریم خونه هامون، اما این کلاس بدجور بهممون ریخته بود...

زیاد سرتون رو درد نمیارم ولی در همین حد بدونید که تا ساعت ۳ عصر این کلاس وقتمو گرفت کافیه!!

البته خالی از لطف نیست که بدونید که تجربه جذابی رواز کلاس آناتومی عملی توی ذهنم بجا گذاشت!!

ساعت سه و ربع به خوابگاه رسیدیم و ساکمون رو برداشتیم و تا ساعت سه و چهل دقیقه منتظر موندیم تا اتوبوس دانشگاه حرکت کنه!! و ساعت پنج عصر بود که به شهرمون رسیدیم!!

واقعا راست گفتن که هیچ جا خونه‌ی خود آدم نمیشه، واقعا از فضای عمومی خوابگاه خیلی بهتره!!

۳۰ آبان ۰۲ ، ۲۳:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اِلیو | Eliwe ‌‌‌‌‌‌